چگونگی تغییر جغرافیای انسانی وردک

قبل از مسلط شدن پشتون‌ها بر منطقة وردک نام شناخته و جامعی از این خطه در تاریخ ثبت نشده و همواره جزء ایالات بزرگ کابلستان یا زابلستان بوده، اما درة میدان از میدان‌شهر کنونی به شمول ولسوالی نرخ تا ولسوالی جلریز از قدیم شهرت داشته‌است.
 کسانی که در اساطیر باستانی مندرج در اوستا و کتب دیگر به دنبال کلمات قرینه و مترادف برای وردک هستند مانند موارد دیگر به جایی نمی‌رسند که قناعت مورخان و پژوهشگران غیر مغرض را حاصل کنند.
 مطالعات تاریخی، آثار باستانی و قرینه‌های موجود نشان می‌دهند که از دورهٔ باستان تا قرون اولیهٔ اسلامی اغلب ساکنان افغانستان امروز از اقوام مختلف پارس و ایرانی بوده‌اند که با هجوم ترک‌ها و مغول‌ها و بعد از آن‌ها با هجوم پشتون‌ها ترکیب قومی این سرزمین تغییر کرده‌است.
 در رابطه با هزاره‌ها که آنان را برخی نویسندگان به مغول‌ها و ترک‌ها نسبت می‌دهند هیچ مدرک و قرائن تاریخی و اجتماعی وجود ندارد که گسترش و تکوین آن‌ها در مرکز افغانستان و مناطق دیگر با سلطه، هجوم، جنگ و خونریزی صورت گرفته باشد. در سینهٔ تاریخ ثبت نشده‌است که هزاره‌ها سرزمین‌های تاجیک‌ها و اقوام دیگر را به زور غصب کرده باشند، حتی داستان و افسانه‌ای در این رابطه میان هزاره و سایر اقوام وجود ندارد. تکوین ترک‌تباران هم (صرف نظر از هجوم امرا و سلاطین ترک و مغول و خرابی‌های گسترده‌ای که برخی آن‌ها به وجود آوردند) در مراحل بعدی از لحاظ مردمی بصورت ملایم و مسالمت آمیزتر صورت گرفته‌است.
 در مورد ساکنان وردک، هم مورخان و پژوهشگران داخلی و هم خارجی اذعان 

کرده‌اند که ساکنان وردک و میدان قبل از حمله مغولان هند به کابل، میدان و غزنی، بخصوص در زمان جلال‌الدین اکبر، به‌طور عمده هزاره بوده و تاجیک‌ها هم در آنجا می‌زیسته‌اند، چنان‌که هنوز در نرخ و میدان، مناطقی تاجیک نشین وجود دارد. شواهد و قرائنی موجود است که حضور گستردهٔ هزاره‌ها را در وردک و میدان نشان می‌دهد، مانند اسامی برخی مناطق که فارسی و حتی به لهجهٔ هزارگی باقیمانده است. مزار برخی شخصیت‌های معنوی سادات شیعه از نسل سلطان سیّداحمدکبیر (شاه برهنهٔ یکاولنگی) و دیگر اعاظم سادات مانند سیّدشاه نظام‌الدین (شاه سیّدبابا) در تکانه، خواجه سیّدمحمد در میدان، سیّد شاه اسلام در وردک، سید یحی مشهور به شاه قلندر در ولسوالی چک وردک و سیدعارفین نوة شاه برهنه در لوگر، نیز گواهی بر این مطلب است که ساکنان وردک هزاره‌ها و سادات شیعه بوده‌اند. حتی نام‌هایی چون ولسوالی سیّدآباد، تنگی سیّدان در دایمیرداد و نیز وجود سیّدها در ولسوالی جَغَتو، نشان از حضور سادات شیعه قبل از حضور پشتون‌های در وردک دارد.
 برای اثبات آنچه گفته شد بخشی از نوشته «هِنری جورج راورتی» را ترجمه نموده و نقل می‌کنم. راورتی در کتاب «یادداشت‌هایی از افغانستان و بخشی از بلوچستان» در مورد هزاره بودن ساکنان وردک، یکصدوسی و پنج سال پیش چنین می‌نویسد: «

بخشی از سرزمین [افغانستان کنونی] که در حال حاضر وردک نامیده می‌شود، در زمان‌های سابق متعلق به مردم هزاره بود، اما از زمان همایون‌شاه [نصیرالدین همایون، امپراتور مغولی هند] و فرزندش

جلال الدین محمد اکبر، هزاره‌ها با گسترش قبایل پشتون از سمت شرق به غرب، به تدریج عقب رانده شد و زمین‌های‌شانرا از دست دادند.
 جلال الدین اکبر، بعد از مرگ محمدحکیم میرزا، حکمران کابل، بر این ولایت [که وردک و میدان] بخشی از آن بود مسلط شده و مجذوب زمین‌های سرسبز و حاصلخیر و هوای دل‌انگیز آن شد و به نظر می‌رسد که منطقهٔ کنونی وردک در آن زمان شامل تمن میدان شده باشد.
 ساکنان میدان، متشکل از هزاره‌ها و تاجیک‌ها بودند که حکام مغول آن‌ها را مجبور به پرداخت مالیات سنگین و دوهزار

 در مورد ساکنان وردک، هم مورخان و پژوهشگران داخلی و هم خارجی اذعان کرده‌اند که ساکنان وردک و میدان قبل از حمله مغولان هند به کابل، میدان و غزنی، بخصوص در زمان جلال‌الدین اکبر، به‌طور عمده هزاره بوده و تاجیک‌ها هم در آنجا می‌زیسته‌اند

اسب جنگی برای لشکریان متجاوز خود نمودند.
 قبایل وردک که بعداً در تمن بنگش ساکن شدند، از لحاظ نفوس زیاد و قوی بودند و توانستند که برای نظامیان لشکر جلال الدین محمداکبر ۵۰۰ سواره نظام یا ۵۵۰۰ پیاده‌نظام فراهم سازند. موقعیت دقیق سکونت‌گاه وردک‌ها در آن زمان مشخّص نیست، اما به احتمال قوی در جنوب غرب تمن بنگش درداخل یا نزدیکی سرزمینی که توسط خویشاوندان پشتون آن‌ها از قبیله کررانی تصاحب شده بود، قرار داشت.
 بعد از مدتی جمعیت وردکی‌ها رو به فزونی نهاد تا حدی که سرزمین‌های تصاحب شده پاسخگوی این افزایش نفوس نبود، و از سوی دیگر در همین زمان هزاره‌ها از ستم، چپاول و غارت مأموران دولت مغولی هند به ستوه آمده و به شدت ضعیف شده بودند. وردک‌ها با استفاده از این وضع به سوی هزاره‌ها و ما یملک‌شان هجوم آورده و آن‌ها را به زور از سرزمین‌های‌شان بیرون راندند و هم‌زمان با آن‌ها قبیله غلجایی نیز همین کار را در حق هزاره‌ها در میدان کردند.» (۱) [مهاجمین قبایل غلزایی، درانی و خروتی درۀ میدان تا جلریز را اشغال کردند و ابتدای درۀ سنگلاخ را بعد از اشغال و تصفیۀ قومی و مذهبی «خروتی» نام گذاشتند. هم‌چنین سایر مناطق شیعه نشین جلریز، بخصوص «درۀ مهربان» را اشغال و ساکنان سادات آن را اخراج کردند].
 قبل از جورج راورتی مورخان مسلمان و غیرمسلمان دیگری نیز در مورد تصاحب قندهار، غزنی، وردک و میدان توسط قبایل پشتون سخن گفته‌اند و اغلب آن‌ها اذعان کرده‌اند ساکنان عمده میدان و وردک هزاره‌ها بوده‌اند.
 در قرن شانزدهم میلادی ظهیرالدین محمدبابر، امپراتور مغولی هند در کتاب بابُرنامه یا توزک بابری، و نیز مورخان دربار شاه‌عباس صفوی از قومی به نام «هزاره» یاد کرده‌اند. بابر در کتاب بابرنامه هزاره‌ها را مردمی گفته‌است که در غرب از کابل تا غور و در جنوب تا غزنی زندگی می‌کنند و به زبان مغولی سخن می‌گویند(۲).
بابر در مورد حمله خود به هزاره‌ها به نحوی اعتراف می‌کندکه هزاره‌ها از میدان تا غزنی و بخش‌هایی از لوگر سکونت داشته‌اند. او می‌نویسد: «… به ولایت کابل و غزنی سی‌هزار خروار غله تحمیل شد،

چون درآمد و حاصل کابل را نادانسته این چنین تحمیل کلی کرده شد، ولایت خیلی خراب شد. در همین محل حصه بایری را اختراع کردم، به هزاره سلطان مسعودی اسب و گوسفند بسیاری انداخته، تحصیل‌داران فرستاده شد. بعد از چند روز از تحصیل‌داران خبر رسید که هزاره‌ها مال نداده در مقام سرکشی شده‌اند. پیشتر از این هم چند نوبت راه غزنی و گردیز را زده بودند، از این جهت به جهت تاختن هزاره سلطان مسعودی، سواری نموده شد به راه میدان، آمده از کوتل چرخ شباشب گذشته، وقت فرض [نماز صبح] در نواحی جَغَتو [در وردک] بر هزاره تاخته شد و خواطر خواه تاخته شد(۳) [یعنی به شدت سرکوب شدند و معلوم نیست که چه تلفات و خساراتی را متقبل شدند].
آنچه مسلم است این است که تا قرن ۱۴ میلادی و زمان امیرتیمور گورگانی قندهار، غزنی و وردک پشتون‌نشین نبوده‌است. این مطلب در کتب مختلف از جمله تواریخ رحمت خانی، حیات افغانی ومخزن افغانی نیز اعتراف شده‌است.
میر غلام محمد غبار به نقل از کتاب مطلع السعدین، می‌نویسد که در قرن چهاردهم قندهار جزء افغانستان [سکونت‌گاه پشتون‌ها در دامنۀ کوه سلیمان در آن زمان] نبوده و در غرب کابل که میدان و وردک باشد قوم هزاره ساکن بوده‌اند. غبار می‌افزاید: «در قرن چهاردهم عبدالرزاق نویسندهٔ مطلع السعدین چنین می‌نویسد: «ذکر توجه صاحب قران [امیر تیمور گرگان] به سیستان و قندهار و افغانستان» آنگاه از علاقه‌های فراه، بُست، قندهار، تخت سلیمان و غیره نام می‌برد. از این نوشته واضح می‌شود که تا عهد مؤلف، قندهار هم جزء افغانستان نبوده و همان تخت سلیمان و نواحی آن افغانستان نامیده می‌شد.
در قرن شانزدهم امین احمد رازی در جغرافیای هفت اقلیم خود حدود کابل را چنین تعین می‌کند: شرقی کابل، پیشاور و لغمانات و بعضی ولایات هند است و غربی او کوهستان است و قوم نکو دری و هزاره‌ها آنجا سکونت دارند. شمالی آن قندز و اندراب است و کوه هندوکش فاصل، جنوبش فرمل و به فرد افغانستان است.» (۴)

پی‌نوشت‌ها

۱- Hery George Raverty, “Notes On Afghanistan and part of Baluchistan” by H. G. Raverty in 1881, pages: 694-695.

۲- .Dupree,”Afghanistan: (iv) ethnography”, In Encyclopedia Iranica (www.Iranica.com/newsite/articles/vlf5a040a.htm)۳- ظهیر الدین محمدبابرشاه، بابَرنامه، ملک الکتاب بمبی سنه ۱۳۰۸، چترا برابها پرس.
۴- میرمحمدصدیق فرهنگ، افغانستان درپنج قرن اخیر، جلد اول و دوم، صص ۵۱۷–۵۱۸.



maps-and-flags call folder cross-mark menu-three-lines play-button search-1 quote user view-list-button check