سید اسماعیل بلخی در سال ۱۲۹۹ ش. در قریه ی «سر پل» ازولسوالی [= فرمانداری] بلخاب ، ولایت سرپل در یک خانواده روحانی زاده شد.سید اسماعیل بلخی در سال ۱۲۹۹ ش. در قریهٔ «سرپل» از ولسوالی [=فرمانداری] بلخاب، ولایت سرپل در یک خانواده روحانی زاده شد. هنوز بیش از دوسال از بهار عمرش سپری نشده بود که مادرش بی بی هاجر را از دست داد. او در سال۱۳۰۴ش با پدر و برادر و خواهر خود آهنگ دیار خراسان و زیارت امام رضا (ع) راکرد. پس از مدتها پیادهروی و برخورد با خطرات زیاد از مسیر بلخ، فاریاب و هرات وارد مشهد مقدس گردید.
بلخی وبرادر بزرگش سید ابراهیم پس از ورود به مشهد رضوی در مدرسه «بالاسر» حرم حجره گرفتند و آموختن علوم حوزوی را آغاز نمودند و در اندک زمانی کتابهای مقدماتی حوزه را به اتمام رساندند و در میان طلاب از چهرههای برجسته و با استعداد شناخته شدند. در سال۱۳۱۱ سید ابراهیم درگذشت و سید اسماعیل تنها ماند.
استادان به نام حوزه علمیه آن روز مشهد آیت الله میرزا محمد کفایی فرزند آخوند صاحب کفایه، شیخ محمد تقی ادیب نیشابوری، سید صدرالدین صدر، شیخ علی اکبر نهاوندی، علامه آقابزرگ وآیت الله شیخ هاشم قزوینی و… بودند. سید اسماعیل جوان با استعداد ازمحضر این اساتید استفاده میکرد. ازهمین زمان بود که این جوان پرتلاش بیشتر وقت خودرا به مطالعه درکتابخانه آستان قدس رضوی میگذراند. آشنایی او با اندیشههای بلند وسترگ عرفا وحکمای اسلامی چون مولانای بلخی، سنایی غزنوی وفردوسی ازهمان جا آغاز شد.
سید اسماعیل طلبهای وارسته و بیآلایش و محبوب همگان بود و دربند کفش و کلاه نبود. با کهنهترین عمامه و عبا میساخت و به خوراکی اندک قناعت میکرد. با این حال سخاوت فراوان داشت و تا آخر عمرش چیزی برای خود نیندوخت و هیچگاه کیسه و جیبی برای نگهداری پول درست نکرد. مقدار شهریه و درآمدی که داشت در میان «عمامه اش» میگذاشت و همین اخلاق را تا آخرین ساعات زندگی اش هم مراعات کرد. بلخی در طول دوران طلبگی اش هیچگاه از آنچه در جهان اسلام میگذشت غافل نبود، ریزبین و کنجکاو بود؛ شعور سیاسی و اندیشهٔ مکتبی فوقالعاده داشت، از نفوذ کلام و صراحت لهجه برخوردار بود و سخنش گیرا و مطالبش شیرین و جذاب جلوه میکرد.
بلخی در قیام خونین ۱۳۱۴ مردم مشهددرمسجد گوهرشادحضور داشت وازهمراهان بهلول رهبر قیام بود. درجریان زدوخورد با پلیس سید اسماعیل فرارکرد وسپس همراه پدرش سید محمد مخفیانه خودرا به هرات رساند. وی در ۱۳۱۴ ش. پس از ده سال تحصیل در حوزه خراسان به وطن مراجعت نمود و قیام علیه بیداد و استبداد ظاهر خانی را از همین نقطه آغاز نمود. با ادامهٔ تحصیلات و مطالعات فلسفی، دینی، سیاسی و عرفانی در نزد علامه شیخ محمد طاهر قندهاری و سخنرانیها و خطابههای آتشین خود در هرات توانست توجه قشرها مردم و روشنگران جامعه را علیه خاندان سلطنتی و دولتمردان خائن جلب سازد. کمکم زنگ بیداری و آزادی خواهی در کوی و برزن کشور نواخته شد. دولت وقت علامه بلخی را ممنوع الخروج نمود و او تا هشت سال تمام نتوانست از این شهر خارج گردد؛ ولی پس از این مدت اجازهٔ مسافرت به وی داده شد.
علامه سید اسماعیل در سال ۱۳۲۴ ش از هرات وارد مزار شریف گردید. حدود چهار سال در این سرزمین به سر برد و ضمن ارشاد و تبلیغ تشکیلات «حزب اتحاد» را به منظور برپایی حکومت اسلامی سر و سامان بخشید و افرادی را در ولایات سمت شمال به عنوان مسؤول و معاون کمیتهٔ ایالتی معرفی کرد.
علامه بلخی سال ۱۳۲۷ ش. بنا به دعوت جمعی از اهالی کابل وارد این شهر شد. با آمدن وی کابل، زمزمهٔ نَفَس گرم و حلاوت کلام او شهر را نور باران کرده بود. مقر اصلی کمیتهٔ مرکزی «حزب اتحاد» در چنداول بود و پس از قیام ۱۳۲۹ از مجموع کادر و اعضای بلندپایهٔ این حزب هفت نفر در امان ماندند. برخی مفقودالاثر و تنی چند با معیت علامه بلخی در نوروز ۱۳۳۰ ش. (دو روز بعد از قیام ۱۳۲۹) دستگیر و راهی زندان شدند. آنها حدود پانزده سال در بدترین و سیاهترین زندانهای ستم شاهی به سر بردند تا این که دوران صدارت محمد یوسف خان (۱۳۴۳) به اصطلاح دوران دموکراسی فرا رسید
بلخی در مدتی که در زندان به سر برد هیچ گونه تماسی با خارج از محیط زندان نداشت و به طور کلی از طرف رژیم ممنوع الملاقات بود. تنها در برخی موارد با افراد خانواده اش تماسهایی داشتند. انیس و مونس بلخی فقط یک جلد «قرآن» بود و بس. وی در این مدت بالاترین بهره را از کلام خدا گرفت تا جایی که خود میگوید:
۱۷۰۰ مرتبه قرآن را خواندم و به دقت به آیات توجه میکردم در حدی که هر بار میخواندم تفسیر نویی به دست میآوردم. آنگاه فهمیدم «که کلامالهی عین ذات او بینهایت است». گویی علامه بلخی از هر آیه ۱۷۰۰ مفهوم و معنا درک کرده که خود بسی جای تأمل و تفکر است.
به علاوه ۷۵ هزار اشعار حماسی، سیاسی، اخلاقی، عرفانی و.. از چکامههای زندان وی است که برخی از آن اشعار تحت «دیوان بلخی» و جزوات دیگر به چاپ رسیده است. اینک نمونههایی از اشعار وی را میخوانیم:
چکامهٔ حماسی
بیا بیا که وطن خون نگار، آمده باز
هزار صاعقه مشرب به سوار آمده باز
زخیل لاله و گل دشت و دامن میهن
زمردین شده و گلعذار آمده باز
نسیم عطر بهاری و جذبهٔ پردهٔ گل
به نغمه، بلبل زار و فکار آمده باز
بیا که مرگ و تباهی نثار خصم کنیم
نگو که خیل تتار و تزار آمده باز
بیا بیا که فلک باز رام قدرت ماست
بیا که فصل بهار و شکار آمده باز
عجب لطافتی ریزد زبرگ و بار گل
به رقص و عشوه و بازی هزار آمده باز
زهر سو، لاله و لادن زهر سو نرگس مست
چه لشکران به شبیخون خار آمده باز
نگر[که] قامت شب بر شکسته رایت صبح
ظفر نمود شده و بر قرار آمده باز
عجب حیات نوینی پس از هزارهٔ دور
کنون به مقدم لیل و نهار آمده باز
بیا که سلطنت آفتاب رخشان را
فرا کنیم که مرگ غبار آمده باز
بیا که مردی و نامردی را به صحنهٔ جنگ
زهر زمان محک نو عیار آمده باز به پیشگاه سرور آزادگان
در دشت عراق آمد چون رهبر آزادی
آزاد توان بردن ره در بر آزادی
با رمز تبسم فاش میگفت به هر گامی
امضای من از خونست در دفتر آزادی
عباس نجات شرع از لطمهٔ طوفان داد
در شط فرات افکند چون لنگر آزادی
در زیر سم اسبان قاسم به عروسش گفت
با یاد تو خوابیدم در بستر آزادی
اکبر دم جان دادن گفتا که بلا خوش باش
سیراب شدم مستم از ساغر آزادی
غوغا ز جهان برخاست آندم که صدا آمد
عنقا ز حرم بگشود بال و پر آزادی
با جوهر استعداد با نوک قلم مظهر
ششماهه علی اصغر آن گوهر آزادی
علامه بلخی پس از آزادی در سال ۱۳۴۶ ش. به قصد زیارت عتبات مقدس و دیدار با مراجع شیعه وارد ایران گردید و قبل از آن که طلاب از ورود وی اطلاع پیدا نمایند از مرز خسروی وارد سوریه شد. پس از زیارت تربت حضرت زینب علیهماالسلام و دیدار با برخی از عالمان سوریه وارد حوزهٔ نجف اشرف گردید و از ناحیهٔ طلاب نجف استقبال کمنظیری از وی صورت گرفت. وی در «مدرسهٔ کوچک» آخوند خراسانی (ره) دید و بازدید داشت و اکثر علما و رجال نجف از وی دیدن نمودند.
علامه سید اسماعیل بلخی پس از ماه محرم ۱۳۴۶ از مرز «خسروی» وارد سرزمین ایران گردید و در ابتدا همراه با خانواده اش به منزل آیه الله سید رضا صدر (ره) در قم وارد شد. پس از آنکه خبر ورود بلخی به شهر خون و قیام منتشر شد گروه گروه از طلاب «فیضیه» و جوانان انقلابی و پرشور قم به دیدار وی آمده، از او به گرمی پذیرایی و قدردانی به عمل آوردند تا جایی که از طرف طلاب برای ایراد خطابه دعوت گردید. بیش از هزار نفر طلبه و دانشجو گرد آمدند تا از سخنان گرم و انقلابی علامه بلخی استفاده نمایند. حضرت آیت الله مکارم شیرازی به نمایندگی از طلاب و حوزه به ایشان خیر مقدم گفت. در بخشی از آن پیام چنین آمده است: «یکی از آمال و آرزوهای همهٔ ما در حوزهٔ علمیهٔ قم همیشه این بوده که بزرگانی از نقاط مختلف در اینجا میآیند صحبتی بکنند و از آنها استفاده بشود… من دو سه جلسه خدمت ایشان رسیدم واقعاً یک فصل تازهای در افکار من گشوده شد.»
علامه بلخی پس از یک هفته اقامت در قم آهنگ خاک خراسان و زیارت تربت پاک خورشید مشرق زمین را نمود. با ورود بلخی به مشهد حوزهٔ خراسان حال و هوای دیگر پیدا کرد و تجلیلی کمنظیری از او در مشهد به عمل آمد. وی در جمع طلاب و سایر مردم سخنرانیهای زیاد داشت.
بلخی را جمعی انبوه از مسؤولان و طلاب حوزهٔ مشهد تا مرز «اسلام قلعه» بدرقه نمودند و در آن سوی مرز مردم هرات در آفتاب گرم به امید دیدار بلخی نشسته بودند. ساعاتی به صبح صادق نمانده بود که با ورود ماشین حامل علامه بلخی صدای تکبیر یاران به استقبال آفتاب رفتند. بلخی لحظهای برای تسلی خاطر استقبال کنندگان سخنانی ایراد کرد. کاروان همراه بلخی پس از چند روزی توقف در هرات از مسیر جادهٔ قندهار، غزنی، آمادهٔ حرکت به سوی پایتخت گردید. در کابل هیئت استقبال آمده بودند. لحظهها فرا رسید ماشین حامل بلخی در میان انبوه جمعیت شیعه و سنی از حرکت بازماند، مردم مسلمان با درود و صلوات از او استقبال بی نظیری به عمل میآوردند. مردم از شور و شعف در جامه نمیگنجیدند. چند ماهی سپری نشده بود که سید اسماعیل کسالت پیدا کرد پس از مراجعت از مناطق مرکزی (بهسود) در اثر فشار خون علامه را به بیمارستان «علیآباد» کابل منتقل کردند؛ ولی سحرگاه ۲۴ تیر ۱۳۴۷ عجیب سحری اندوهناک و سیاهی بود.
شرح این هجران و این خون جگر – این زمان بگذار تا وقت دگر.
نویسنده: سید حسن احمدینژاد، برگرفته از کتاب گلشن ابرار، جلد دوم.
۱- جمهوری اسلامی، ۲۶ تیرماه ۱۳۶۱
۲- نهضتهای اسلامی در افغانستان- سید هادی خسروشاهی
۳- از گفتار آیة الله ناصر مکارم شیرازی دام عزه
۴- ماهنامهٔ حبل الله، ش ۲۵، ۲۶ سی ۱۳۶۳، ص ۳۱
۵- دیوان بلخی
۶- مجلهٔ حبل السما، ش۸۳، ص ۵۰